محل تبلیغات شما
این اتفاق چند روز پیش افتاد و حالا تصمیم گرفتم راجع بهش بنویسم. قبلش یه مقدمه کوچیک راجع به خودم مینویسم:

خب من یه آدمی هستم که والدینم واسم خیلی خیلی بیش از حد اهمیت دارن و اکثر اوقات کاری رو میکنم که اونا ازم میخوان حتی اگه برخلاف علاقه و میلم باشه.

حدود ساعت ۱ ظهر بود که داشتم درصدای آزمونمو چک میکردم و طبق معمول درصد زیستم از بقیه درصدام پایین تر بود. مامانم اومد و شروع کرد مثل همیشه بهم پند دادن و تکرار همون حرفای قدیمیش: نخونده امتحان میدی همین میشه حالا از الان وقت داری تا ازمون بعدی بخونی تا درصد زیستت بیاد بالا. به تست زدن هم نمیخواد فکر کنی فقط بخونش.

یهو من جوش اوردم و گفتم: من بیشتر وقتمو روی این زیست گذاشتم. من اصلا هیچ استعدادی توش ندارم و با این درصد زیست هیچ جا قبول نمیشم و اینا همش تقصیر شماست که منو به زور اوردید توی رشته ای که اصلا بهش علاقه ندارم. از بچگی همینکارو باهام کردید. هیچوقت اهمیتی به علاقه ی من نشون ندادین. کل عمرم فقط ازم توقع داشتید مخصوصا از وقتی توی آزمون تیزهوشان قبول شدم. حتی مواقعی هم که داشتم به یه موفقیتی میرسیدم و فقط نیاز داشتم بدونم که پشتم هستین منو تنها گذاشتید. اگه هم توی زندگیم هیچی نشدم تقصیر شماست!

 

بعدش با شتاب رفتم توی اتاقمو زیر پتوم خودمو از همه پنهون کردم. اولین بار بود تموم حرفای دلمو گفتم. احساس عذاب وجدان شدیدی داشتم چون این اولین بار بود که تا این اندازه مادرمو ناراحت کرده بودم. ساعت ۳ بابام اومد خونه و من همونجوری که زیر پتو بودم به صدای مامان و بابام گوش میدادم:

مامانم: بیا یکی از این رشته ی ریاضی که دوست داره ثبتنامش کنیم

بابام: چرا؟ مگه تجربی چشه؟

مامانم: شاید توی رشته ای که خودش دوست داره موفق تر باشه. تازه نتیجش هم بعد از کنکورش میاد اونوقت میتونه انتخاب کنه.

این گفتوگوی مامان و بابام رو که شنیدم واقعا خجالت کشیدم. بعد به خودم اومدم. واقعا من هیچ استعدادی توی زیست ندارم یا فقط با دو فصل خوندن این درصد رو گرفتم؟ واقعا از زیستشناسی متنفرم یا به خاطر اینکه یه بار راجع به رشته ی مورد علاقم توی تجربی حرف زدم و اونام گفتن که اون رشته اصلا به روحیه ام نمیخوره انقدر ازش فاصله گرفتم؟! هنوزم من ریاضی رو به اندازه ی سه سال پیش دوست دارم؟ حس دوگانگی و سردرگمی دارم.

تصمیم گرفتم بیخیال دستکاری کردن سرنوشتم بشم. تا حالا سه بار اینکار رو کردم و شدیدا پشیمون شدم بعدش. میزارم هرچی قسمت هست اتفاق بیوفته. امیدوارم هر اتفاقی که افتاد هم من و هم مامان و بابام قلبا خوشحال باشیم!

نمو بعد از ۱۸ سال معترض میشه!

وسواس متقارن سازی

سال نو به سبک نمو :) (60)

توی ,هم ,رو ,فقط ,ی ,درصد ,و بابام ,مامان و ,بار بود ,توی رشته ,دوست داره

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

امنیت